مترجم: نادیا صبوری
در مرحله عقده ادیپ نرمال، کودک دلبستگی عاطفی عمیقی به والد جنس مخالف خود دارد درحالیکه رابطه او با والد همجنس خود عمدتا خصمانه است. در مورد پسر، توضیح این امر دشوار نیست. اولین ابژه عشقی او مادرش بوده است و همچنان نیز باقی میماند؛ و با تقویت تمایلات اروتیک او و درک عمیقتر از رابطه بین پدر و مادرش، پدرش به ناچار به رقیب او تبدیل میشود. اما در مورد دختر، وضعیت متفاوت است. اولین ابژه عشقی دختر نیز مادرش بوده است.
پس چگونه راه خود را به سمت پدر پیدا میکند؟ چگونه، چه زمانی و چرا خود را از مادر جدا میکند؟
…..
به خوبی میدانیم که بسیاری از زنان دلبستگی عمیقی به پدرشان دارند و لزوما نباید آنها را نوروتیک دانست. من مشاهداتی را روی چنین زنانی انجام دادهام که قصد دارم در اینجا گزارش کنم و این مشاهدات مرا به سمت دیدگاهی خاص درباره تمایلات جنسی زنانه سوق داده است. آنچه بیش از همه توجهام را جلب کرد دو نکته بود:
۱. در زنانی که دلبستگی شدیدی به پدر داشتند، تحلیل نشان داد که این دلبستگی، پیش از این، با مرحلهای از وابستگی انحصاری و شدید به مادر همراه بوده است. به عبارت دیگر، جز تغییر ابژه عشق، مرحله دوم چیز جدیدی به زندگی اروتیک آنها اضافه نکرده بود. رابطه اولیه آنها با مادر بسیار غنی و چندلایه بوده است.
۲. دومین یافته من این بود که مدت زمان این دلبستگی به مادر دست کم گرفته شده است. در چندین مورد، این وابستگی تا سال چهارم زندگی ادامه داشت و در یک مورد حتی تا سال پنجم، به طوری که بخش عمدهای از دوران اولیه شکوفایی جنسی را در بر میگرفت. در واقع، باید این احتمال را در نظر بگیریم که برخی از زنان هرگز از این وابستگی اولیه به مادر عبور نمیکنند و هرگز بهطور کامل به سوی مردان تغییر جهت نمیدهند.
با توجه به این موضوع، مرحله پیشاادیپی در زنان اهمیت تازهای پیدا میکند که قبلا به آن توجه کافی نشده بود. از آنجا که این مرحله زمینه تمام تثبیتها و واپسزنیهایی را فراهم میکند که منشاء نوروزها (روانرنجوریها) محسوب میشوند، به نظر میرسد که باید در ادعای عمومی بودن این فرض که عقده ادیپ هسته اصلی روانرنجوریها است، تجدید نظر کنیم. اما اگر کسی در پذیرش این اصلاح محتاط باشد، ضرورتی برای انجام آن ندارد.
از یک سو، میتوان محتوای عقده ادیپ را گسترش داد تا شامل تمام روابط کودک با هر دو والد شود؛ یا از سوی دیگر، میتوان یافتههای جدید خود را اینگونه در نظر گرفت که دختر تنها زمانی به مرحله ادیپی مثبت و نرمال میرسد که بر مرحله پیشین که تحت سیطره عقده ادیپی منفی بوده است، غلبه کرده باشد. در واقع، در آن مرحله، پدر برای دختر چیز زیادی بیش از یک رقیب مزاحم نیست، گرچه دشمنی او با پدر هرگز به شدت خصومت پسر با پدر نمیرسد.
در هر حال، ما مدتها است که از ایده وجود یک تقارن کامل بین رشد جنسی مردانه و زنانه دست کشیدهایم.
کشف بینش ما نسبت به مرحله پیشاادیپی در دختران، همچون کشف تمدن مینوسی-میکنی در پس تمدن یونان باستان، برایمان غافلگیرکننده بوده است.
در روانکاوی، هر چیزی که مربوط به این دلبستگی اولیه به مادر باشد، چنان کهنه، دور، سایهوار و تقریبا غیرقابل بازیابی به نظر میرسد که گویی به یک واپسزنی بسیار سختگیرانه دچار شده است. اما شاید این تصور من ناشی از این باشد که زنانی که تحت روانکاوی من بودند، به دلبستگیشان به پدر چنگ میزدند و در آن پناه گرفته بودند تا از مواجهه با این مرحله اولیه اجتناب کنند.
در حقیقت، به نظر میرسد روانکاوان زن – مانند ژان لامپل-د-گروت و هلن دویچ – توانستهاند این پدیده را بهتر و واضحتر مشاهده کنند، زیرا فرآیند انتقال روانی در مراجعان زن، آنها را قادر میساخت که مادر را با روانکاو جایگزین کنند.
من نیز در هیچ موردی موفق به درک کامل این وضعیت نشدهام و بنابراین به ارائه یافتههای کلی خود بسنده میکنم و تنها چند مثال از ایدههای جدیدی که به آنها رسیدهام را بیان خواهم کرد.
از جمله این ایدهها، شک من نسبت به ارتباط ویژه این مرحله از وابستگی به مادر با سببشناسی هیستری است.
این امر تعجبآور نیست، زیرا هم این مرحله و هم نوروز هیستریک بهطور کلاسیک با ویژگیهای زنانه تعریف میشوند.
علاوه بر این، در همین وابستگی اولیه به مادر، میتوانیم ریشههای پارانویا در زنان را نیز بیابیم.
به نظر میرسد که این ریشه در ترس عجیب اما منظم آنها از «کشته شدن» (یا شاید «بلعیده شدن») توسط مادر قرار دارد.
پذیرفتنی است که این ترس بازتابی از خصومتی باشد که کودک در نتیجه محدودیتهای متعدد مادر در زمینه تربیت و مراقبت جسمانی، نسبت به او احساس میکند.
همچنین، مکانیزم فرافکنی (پروجکشن) در این سنین اولیه به دلیل وضعیت خاص سازمان روانی کودک، تسهیل میشود…
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب