در مستند Rendez‑Vous chez Lacan 2011 اثر Gérard Miller، یکی از مراجعان ژک لکان به نام Suzanne Hommel از یکی از جلسات روانکاویاش نقل میکند که وقتی در حال گفتن «در ساعت پنج صبح، ــ گشتاپو (Gestapo) آمد …» بود، ناگهان لکان از جای خود برمیخیزد و گونه او را به آرامی لمس میکند و میگوید “geste à peau”. او در آن لحظه درمییابد که آن «گشتاپو» برایش تبدیل شده به geste à peau یعنی حرکت/ژستی، بر/برای پوست؛ یک بازی لغوی که معنای درد او را تغییر داد.
سوزان در زمان جنگ جهانی دوم در آلمان بهدنیا آمد و تجربه واقعی اشغال، تهدید یهودیان و ورود گشتاپو به خانهشان را داشته است. او مدام درباره گشتاپو، شکنجه و آزار نازیها صحبت میکرد و واژه «گشتاپو» برایش منبع وحشت، دیگری سادیست و فانتزی تعقیب و نابودی بود. او میگوید: «هر صبح ساعت پنج بیدار میشوم، چون در همین ساعت گشتاپو میآمدند تا خانهها را بگردند». بنابراین گشتاپو برای او نه فقط خاطره بلکه علامت/دالی است از ترس، تهدید، تجاوز به حریم شخصی و فقدان امنیت.
سوزان در ادامه میگوید: «این ژست، انساندوستانه بود… هنوز بعد از چهل سال، میتوانم آن را روی گونهام حس کنم.»
لکان در یک لحظه خاص و نه بهعنوان تکنیک متداول و عادی، هنگامی که بیمار در اوج اضطراب بود، با لمس گونه او یک مداخله کلامی-بدنی انجام داد؛ دال «گشتاپو» از صحنه «تعقیب و شکنجه» به صحنه «تماس انسانی و امنیت» منتقل شد و معنای آن دال تغییر کرد: دیگر گشتاپو منحصرا دال مرگآورِ بزرگ دیگری نبود.
این لمسِ گونه، وارد لایهای از امر واقع میشود و چیزی از گفتار مراجع را که ترسناک، منجمد و ساکن بود جابهجا میکند. این مداخله علاوه بر آن که صرفا گفتاری نیست و ژست بدنی هم دارد در رابطه با این بیمار خاص، امکان «تغییر معنای ژوئیسانس» را فراهم کرده است. نه به این معنا که درد بیمار کم شود، بلکه «نقطه درد» که رهایی از آن در طی جلسات بسیار دشوار بود، تغییر میکند به نقطهای که قابل تحمل میشود و به عبارتی معنای درد به یک معنای دومی دست یافته است.
درواقع جایگاه دال «گشتاپو» از دالی که ژوئیسانس مرگآور را حمل میکرد، تبدیل شد به دالی که میتوانست حامل «عشق» باشد.
اینجا یک جابهجایی در جایگاه دال اتفاق افتاد، همان پروسهای که در روانکاوی اتفاق میافتد: امر واقع همیشه از طریق موقعیت دال تغییر میکند.
این کنشی بود که لکان، روانکاوی که مخالف پاکسازی عاطفی، همدلی نمایشی و به ویژه لمسهای بدنی بود، در لحظهای تعیین کننده انجام داد تا مداخلهای در امر واقع رقم بزند و ژوییسانس مرگبار بیمار را قطع کند.
این لمس لکان نه نوازش بود و نه کاری در جهت آرامسازی؛ بلکه با برش در ریتم بدن و گفتار، حرکتی دقیق و «خشونتمند» در سطح زنجیره دالها انجام داد.
شبکه های اجتماعی دکتر نادیا صبوری : کانال تلگرام سوژه ناخودآگاه – صفحه اینستاگرام سوژه ناخودآگاه






