نویسنده: دکتر نادیا صبوری
Lalangue (لا-لنگ) یکی از مفاهیم کلیدی در نظریه لکان است که برای توضیح رابطه میان زبان، ناخودآگاه و بدن به کار میرود. این واژه در واقع یک بازی زبانی با کلمه la langue که در فرانسوی به معنای «زبان» است و babil که به معنای «وراجی کودکانه» یا «زبان نامفهوم» است دارد.
لالنگ به چیزی فراتر از ساختار نمادین، یعنی همان نظام نشانهای که توسط قوانین و دستور زبان تنظیم میشود و ارتباط بین افراد را ممکن میکند، اشاره دارد. لالنگ به آن بخش پیشانمادین و پیشامعنایی زبان اشاره دارد که در نخستین سالهای زندگی در ارتباط با مادر تجربه میشود. این زبان بدن، اصوات، ریتمها، لحنها و عواطفی است که قبل از یادگیری قواعد زبانی در کودک شکل میگیرد و در ناخودآگاه باقی میماند.
وقتی لکان میگوید که «ناخودآگاه ساختاری مانند زبان دارد»، این زبان همان زبان منطقی و گرامری روزمره نیست بلکه بیشتر شبیه لالنگ است، یعنی زبان ناهشیار، بریدهبریده، آوایی و سرشار از دلالتهای ناآگاهانه.
کودک قبل از اینکه زبان را به معنای معمول یاد بگیرد، با صدای مادر، لحن او، آواها، زمزمهها و نغمهها ارتباط برقرار میکند. این تجربهها بخشی از لالنگ هستند.
لالنگ حامل ژوئیسانس است که با تجربههای اولیه بدن مرتبط است. این ژوئیسانس میتواند هم لذتبخش باشد و هم اضطرابآور. هرکس بر اساس تجربههای اولیه خود از لالنگ، شیوه خاصی از حرف زدن، استفاده از واژهها، بازیهای زبانی و حتی لکنت، تپق زدن یا سکوت پیدا میکند.
لالنگ نزد لکان به این معناست که زبان همیشه چیزی بیشتر از ارتباط ساده معنایی است. هر واژهای که فرد به کار میبرد، میتواند ردپایی از ناخودآگاه او داشته باشد زیرا زبان همیشه با لذتها، تروماها، و تجربیات اولیه فرد آمیخته است.
برای مثال، یک بیمار ممکن است در جلسه روانکاوی بهطور ناگهانی یک کلمه خاص را تکرار کند یا هنگام حرف زدن دچار وقفه شود. اینها میتوانند نشانههایی از لالنگ باشند که از ناخودآگاه او به سطح زبان میآیند و این زبان با زبان ساختاریافته در نظم نمادین که توسط جامعه و فرهنگ تعیین میشود و ارتباط رسمی را ممکن میسازد متفاوت است.
لالنگ در خدمت ژوییسانس
لکان در سمینارهای متأخر خود اشاره میکند که «لالنگ در خدمت غریزه مرگ است.» او معتقد است که زبان نه تنها برای ارتباط، بلکه برای بریدن، شکافتن و ایجاد فاصله نیز به کار میرود. به همین دلیل، لالنگ هم میتواند فرد را به لذت برساند و هم باعث درد و رنج شود.
فرض کنید فردی در طول جلسات روانکاوی، هنگام صحبت درباره گذشته خود، یک واژه خاص را بارها و بارها تکرار میکند بدون اینکه خود بداند چرا. مثلا ممکن است فردی در مورد کودکی خود بگوید: «وقتی بچه بودم، همیشه مادرم برایم لالایی میخواند… همیشه همین لالایی بود که باعث میشد آرام شوم… حتی الان هم انگار صدای لالایی او در گوشم هست…»
اینجا کلمه لالایی فقط یک واژه نیست بلکه حامل تجربه ناخودآگاهی است که با مادر، صدای او، حس آرامش و شاید حتی نوعی فقدان پیوند دارد. این همان چیزی است که لکان درباره Lalangue میگوید: صداها، لحنها و آواهای اولیه در ناخودآگاه ما باقی میمانند و در زندگی بعدی ما به شکلهای مختلف بازمیگردند. مثلا آیا این “لالایی” فقط یک خاطره شیرین است یا پشت آن نوعی اضطراب، فقدان یا ترومای سرکوبشده پنهان است؟
گاهی اوقات افراد هنگام صحبت کردن دچار تپق، لکنت یا مکثهای نامعمول میشوند، بهویژه وقتی درباره موضوع خاصی حرف میزنند یعنی جایی که ناخودآگاه فرد دارد مقاومت میکند و چیزی سرکوبشده سعی میکند به سطح آگاهی بیاید. مثلا ممکن است کودکی که بارها از سوی پدرش نادیده گرفته شده، حالا زبان او این «نادیدهگرفتهشدن» را در قالب تپق زدن یا سکوت بازنمایی کند. یا حتی کسی با صدای شکسته شدن شیشه مضطرب میشود، این صدا ممکن است برای او به مثابه لالنگ عمل کد.
مفهوم لالنگ به ما کمک میکند بفهمیم چرا بعضی کلمات، صداها، لحنها یا حتی اکتها میتوانند سوژه را ناگهان احساساتی یا مضطرب کنند.
سکوت، یک آوای گفته نشده
سکوت هم به شیوهای پیچیده و خاص ممکن است به لالنگ و همان نظام زبانی ناخودآگاه مرتبط باشد. سکوت به مثابه یک «آوای گفته نشده» میتواند چیزی را برملا کند که بیشتر از هر کلمهای به ناخودآگاه و امر واقع مرتبط باشد.
لکان میگوید که زبان همیشه از طریق «دیگری» ساخته میشود؛ یعنی ما برای صحبت کردن، به کسی نیاز داریم که گوش کند. اما اگر این «دیگری» نباشد، چه میشود؟ سکوت، بهویژه در لحظاتی که فرد انتظار پاسخ دارد، میتواند یک جای خالی در زبان ایجاد کند، جایی که ناخودآگاه فعال میشود. مثلا اگر کسی در یک مکالمه عاطفی انتظار شنیدن یک «دوستت دارم» را داشته باشد اما سکوت دریافت کند، این سکوت بیشتر از هر جملهای معنادار میشود و احساسات ناخودآگاه را برمیانگیزد و میتواند سنگینتر از هر جملهای باشد.
سکوت در یک رابطه، بهویژه وقتی که انتظار پاسخ وجود دارد، تنها غیاب صدا نیست بلکه خودش نوعی «گفتار» است—یک گفتار بدون کلمات که میتواند حامل معناهای ناخودآگاه باشد. این همان چیزی است که میتواند آن را به مفهوم Lalangue در نظریه لکان پیوند دهد. زیرا سکوت خودش مثل یک متن ناخوانده عمل میکند و طرف مقابل را به تأویل و حدس زدن وامیدارد. یک «چیز» گفته میشود اما نه در سطح آگاهانه، بلکه در سطح ناخودآگاه.
سکوت بهعنوان یک «جای خالی» در ناخودآگاه
لکان معتقد بود که میل (désir) در جایی شکل میگیرد که یک خلاء وجود دارد. زبان معمولا این خلاء را پر میکند اما سکوت آن را آشکار میکند.
فرض کنید در یک رابطه، یکی از طرفین میگوید «دوستت دارم» اما طرف مقابل سکوت میکند. این سکوت خلائی در گفتار ایجاد میکند که میتواند بسیار آزاردهنده باشد. زیرا فردی که «دوستت دارم» را گفته، انتظار یک پاسخ دارد—حتی اگر آن پاسخ «من هم دوستت دارم» نباشد.
اما اگر پاسخی وجود نداشته باشد، این عدم پاسخگویی، خودش یک پیام بسیار قوی میفرستد. لکان معتقد بود که زبان، انسان را به «دیگری(Autre) » متصل میکند. ما فقط به این دلیل که حرف میزنیم، وجود نداریم بلکه به این دلیل که دیگری صدای ما را میشنود وجود داریم. اما اگر در رابطهای کسی سکوت کند، این پیوند بین «من» و «دیگری» تضعیف میشود و فرد ممکن است حس کند که دیگر برای او وجود ندارد یا نادیده گرفته شده است.
با این حال گاهی سکوت میتواند نشاندهنده عمق احساسات، شرم، تردید یا حتی احترام باشد. در لحظات عاطفی شدید، گاهی افراد نمیتوانند احساسات خود را در قالب کلمات بیان کنند. در زمانهای غم یا فقدان، سکوت میتواند نشاندهنده همدلی و درک باشد. اما اگر سکوت بهطور مداوم جایگزین ارتباط زبانی شود و فرد مقابل را در بلاتکلیفی نگه دارد، میتواند به نوعی ابزار کنترل ناخودآگاه تبدیل شود، و این همان جایی است که Lalangue و مکانیزمهای ناخودآگاه وارد چرخه ارتباط میشوند.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب